فیک عشق ابدی

زنگ در به صدا در اومد در باز کردم با قیافه استایل سوجونگ دهنم باز موند

جانهو: چه کردی زیباااااا

سوجونگ: فدات شم کوچولو با عشقت قرار داری ارع

جانهو: خوبببب شاید

سوجونگ: بدوووو بریم خونه تنهایی

جانهو: اره

بعد از نیم. ساعت

سوجونگ: دادا.....

جانهو: الو سلام چی چی اومدی ا اهان الان الان میام دم در خدافظ سوجونگ فدات شم ممنونننن

سوجونگ: عجب بیشعوری هااا نکبت داشتم حرف میزدم ولش کن خوش باشه منم برم تا گولو در روم قفل نکرده


دقایقی بعد در رستوران

جیمین: خیلی خوشگل شدییی هااااا


جانهو: ش شمام خیلی خیلی چیز شدین خوشتیب شدین

جیمین 😂

نیم ساعت بعد


جیمین: جانهو ببین تو الان عشق منی فهمیدی اما یه چیزایی هست که که تو درمورد من نمیدونی و ممکن بخاطرش به خطر بیوفتی لطفا برو خونه وسایلت جمع کن بیا پیش خودم

جانهو: معلومه که نمیشه چی چی میگی من م من نمیتونم خانوا....

جیمین: میدونم دورت بگردم چاره ای نداری دنبال تو هستن چون میدونن با منی و از تو سواستفاده میکنن

جانهو: من بیام پیش تو که خانوادم به خطر میوفته نمیشه اص..

جیمین: جانهو اونافقط فقط با تو کار دارن چرا چون من دوست دارم همین نمیخواد وسایلتم. جمع کنی خونه اتاقت اماده کردم به شوگا هم میگم یه چیزی بگه بهشون

واییییییییی این این خونه قصر هست ارهههه

وارد شدم خیلی خیلی خیلی ناراحت بودم اصلا هم اینجا راحت نبود چون جیمین گفت بادیگارد های مخفی کل خونه هستن مامانم داداشم زن دایی دایی یعنی کی اجازه دیدنشون رو دارم کاش صبح بودن

جیمین: عزیزم گریه نکن ملوسکم مشکل حل بشه برمیگردی منتها باااااا

جانهو: باا ب با چی

جیمین: با شوهرتتت😁

سرم انداختم پایین

جانهو: ا اتاقم کجاس جیمین

اون گوکولی صورتیه

اتاقش عین اتاق فرشته بود یعنی رویایی این جیمین دایی نمیزارن بزرگ شم هااا🥺

سری پریدم روی تخت نرم که چشم هام بسته بودم اما اما یهو خواستم بلند شم که حیمین هلم داد کامل درازکشیدم دوباره

جانهو: جی جی جیمین از روم پاشو چکار میکنی

جیمین: میخوام عشقمو بخورم اشکال داره شکلات خوردنیه دیگه

جانهو: احمق ت.....

که لب هاش روی اب هام قرار گرفت از چیزی خوشحال بودمیا اعصبی خیلی وحشیانه میبوسید که یهو....... شب بخیر شد🤣🤣🤣


صبح

جیمین نبود پایین هم نبود هیجا نبود واقعا ترسیدم حرف های جیمین تو ذهنم ظهور کرد یا خدااا

جیمیننننننن کجایییی😭😭


جیمینننن

که... 😱